من تا به حال بی خوابی شدید مدتها قبل از بیماری همه گیر. در اینجا آنچه که من آموخته ام از آن شب بی خوابی

من خواب دیدم در حالی که به عقب که بوریس جانسون فوت کرده است. در رویای من احساس غم و هنگامی که از خواب بلند شد

توسط PATRIS-FUN در 23 اردیبهشت 1399

من خواب دیدم در حالی که به عقب که بوریس جانسون فوت کرده است. در رویای من احساس غم و هنگامی که از خواب بلند شدم احساس کردم خوشحالم که من غمگین که من شفقت تمدید کرده اند به کسی که ارزش من نمی به طور کلی به اشتراک بگذارید. من رفت و برگشت به خواب و خواب دیدم که شریک زندگی من در نیمه قطع شده بود درازا توسط یک Cylon. من بیدار و من پا شد و سوزن سوزن شدن با غم و اندوه. من رفت و برگشت به خواب و بیدار شد و بعد به سکوت.

بدون شک وجود دارد که همه چیز در حال مختل و عجیب و غریب است. در U. K احساس خطر و عدم قطعیت بسته در زمانی که نخست وزیر رفت و به مراقبت های ویژه به عنوان اگر ما می شده است disabused این باور است که قدرت شما می توانید محافظت. آن احساس که روزانه عرشه از کارت های ما شده ایم با تمام زندگی ما انداخته است در هوا. من اغلب احساس می کنم ما در حال زندگی در یک آینده نزدیک نظری-داستان و رمان است که به خوبی نوشته شده است; تاب بیش از حد پر از شکوفه و یا غم انگیز و یا آشکار یا پوچ.

شاید داستان قیاس امر از راه های دیگر بیش از حد; من بازگشت به تازگی به جورج ساندرز' درخشان فیلم کوتاه "در داستان" است که در آن او در مورد نویسنده اصرار به micromanage یک داستان است. به عنوان مثال, او طول می کشد جمله: فرانک یک تشکر شده است. آن را یک حکم او فکر می کند; این را بگویم ما به اندازه کافی در مورد فرانک. او با این نسخهها کار دور در آن تا چند تکرار بعد از او می آید تا با چیزی مانند فرانک جامعی در barista که به یاد او از همسر مرده اش که او را از صمیم قلب دوست داشت. ساندرز نمی دانم که آیا در حال حاضر فرانک یک احمق یا نه. او نمی داند که فرانک است; او نوشتن برای پیدا کردن. اگر او مراقبت به اندازه کافی برای محکومیت آنها را به او نشان می دهد. ما overmanage داستان ما از آنجا که ما در حال ترس از ناشناخته ساندرز می گوید و در این رابطه البته این writerly ترس فقط ساده انسان ترس است.

نگه دارید تا تاریخ با ما روزانه coronavirus عضویت در خبرنامه با کلیک کردن در اینجا.

عدم اطمینان است که یک کلمه می آید که بسیار در حال حاضر ما زمان نامشخص. عدم قطعیت اذیت ما. ما بسیار برنامه ریزی شده را می خواهید تا مطمئن شوید که در مورد همه چیز. مطالعات نشان داده اند که ما بیشتر تاکید کرد که در مواجهه با عدم اطمینان نسبت به زمانی که در مواجهه با قطعی نتیجه منفی این است آشکارا درست است و بیش از بیش در زندگی خود من است. پس از آن واقعا هیچ جای تعجب است که عدم اطمینان از زمان ما در حال حاضر unsettles مردم در راه عمیق.

من تا به حال بی خوابی برای دو سال و نیم اغلب شدید و ناتوان کننده است. من احساس زمانی که دروغ گفتن در تخت خواب بیدار شده است و یکی از در حال سقوط با هیچ زمین برای من بگیر. در چنگ این احساس وجود داشته است زمانی که افکار من را جذب به سمت مسخره: اگر من در یک شبیه سازی کامپیوتری? اگر چه هیچ چیز من را به واقعیت عینی واقعا وجود دارد ؟ اگر من واقعا به تنهایی ؟ اگر چه اگر. بیشتر من مقابله با, خب که چی ؟ اما زمانی که اضطراب در زمان برگزاری آن خواهد کلید را به چیزی fathomless: هیچ چیز واقعا شناخته شده است, چیزی است که واقعا برخی حتی واقعیت خود را. پس از آن من می خواهم برای رسیدن به یقین است. من بهترین من انجام به باور چیزی مانند خدا و نمی تواند. من بهترین من انجام به باور مطلق مادیت و نمی تواند. من صلاحیت به پرتاب خودم سخت در اعتقاد و یا مجموعه ای از اعتقادات است که اغلب مشکل من در شب زمانی که من احساس می کنم بیشترین چیزی نیاز به چسبیدن به.

در طول مستند من شده است با پیوستن به روزانه آنلاین کلاس مدیتیشن اجرا توسط یک مرد که تعالیم و مذاکرات باید من را از طریق بسیاری از بی خوابی شبانه. هر روز صبح 2,000 ما با هم نشستن. در یکی از این کلاس کسی خواست معلم اگر او معتقد است که در این ایده از یک روح; در این سوال او روشن شروع به صحبت در مورد چگونه او می یابد و روح در بسیاری از چیزها در همه زمان ها, با کیفیت که چیزی آغشته است با indefinably اما غیر قابل انکار.

به عنوان او صحبت های خود را بیان آغشته شد با نوع روح-کیفیت مانند او توصیف. بله, گفت, پرسشنامه, اما آیا شما یک چیزی به نام روح? پاسخ: او تلاش می کند به باور هر چیزی. به جای اینکه به چیزی اعتقاد او به نظر می رسد برای آن در تجربه خود تلاش می کند تا به درک آنچه در آن است از داخل به خارج است. او می داند soulfulness وقتی که می بیند آن را در فرزند خود و یا می شنود و آن را در یک قطعه موسیقی و یا احساس می کند آن را در یک حرکت او باعث می شود نسبت به کسی. او نیست مطالب به می گویند که آیا واقعی چیزی به نام روح. گمان می کنم این مثل این است که ساندرز بودن مطالب به این باور است که فرانک یک تشکر شده است. او می خواهم به جای احساس برای جملات و دیدن آنچه که آنها نشان می دهد.

من نوشتن در مورد این دلیل آن را به من صحبت کرد به شدت در زمینه عدم قطعیت – خود من و مشترک جهانی و عدم قطعیت ما تجربه امروز. همه چیز همیشه نامشخص است; ما هرگز در زندگی هر چیزی اما زمان نامشخص است. ما اعتقاد داریم همه چیز به عنوان یک شکل از امنیت و آن را شگفت انگیز چگونه به راحتی به اعتقادات ما شروع به نگاه بسیاری مانند دانش و چقدر ما در حال آماده به دفاع از آنها. ما ولع مصرف برای اطمینان اغلب چیزی است که باعث می شود ما بیشتر سفت و سخت قرارداد و ناراضی به دلیل آن چیزی است که ما هرگز نمی تواند داشته باشد.

در یکی از این absurdist تاب در ما ضعیف نوشته شده نظری-داستان رمان از یک واقعیت من معلم مراقبه بیمار از coronavirus و نشان داد که به مدت دو هفته او شده است می خواهم رویه هر روز برای غذا خوردن و به رهبری صبح جلسه و در غیر این صورت صرف شد حدود 20 ساعت در رختخواب. در ضمن او به ما lucidly به طور مساوی در مورد اجازه می دهد تجربه به جریان آزادانه از طریق آگاهی از دیدن چه چیزی است ثابت و پیدا کردن متناقض راحتی از ثبات در آن واقع است. او به نظر می رسید بنابراین عمیقا نترس از همه چیز. او به ما گفت نه به درگیر شدن با باورهای ما در مورد چه چیزهایی هستند و یا ممکن است و یا باید باشد – فقط کشف آنها را به عنوان آنها ظاهر می شود در اینجا و در حال حاضر. پس از دو هفته از داشتن ویروس خود علائم بدتر شده و او دیگر وجود دارد برای صبح کلاس. دو هفته بر او است که هنوز هم وجود دارد و هنوز هم ناخوشی.

بیماری خود مشکل من در راه بوریس جانسون مشکل بسیاری از افراد است. گمان می کنم من هرگز بر این باور است که قدرت می تواند به محافظت از شما. اما شاید بخش کوچکی از من معتقدم که – چی ؟ حکمت ؟ شهامت و بی باکی? معنویت? – می تواند. در عین حال این درایوهای نقطه صفحه اصلی: هیچ چیز قطعی است و همه ما باید هر آنچه که در اینجا در حال حاضر ما تجربه. آن را ممکن است زودگذر اما از آن هرگز وجود ندارد; این تنها محکم چیزی که ما می دانیم.

هنگامی که یک زن و شوهر از سال پیش شروع کردم به نوشتن و در مورد بی خوابی من, که من پیدا کردم که من در حال نوشتن خودم به افزایش آگاهی از آن تغییر ماهیت تجربه من. من نشسته بود روی زمین در شب دیوانه با محرومیت از خواب و پیدا کردن که تنها چیزی که من حل و فصل شد آگاهی از این lapsing لحظات. نه فقط: این را منتقل می کند اما این عبور در حال حاضر و گذشت و گذشت. من از کلمه به کلمه محکم قلم به خاطر محکم کاری. من به دنبال جملات در هر کجا که رفت من به ندرت می دانستند که در آن خواهد بود که یا تا به کجا.

آن را احساس می کند مانند برخی از آن عمل از مجبور بودن با درد و رنج به لحظه و نوشتن از آن لحظه به من داده است یک پایه است که کمک زیادی به من در حال حاضر. من هنوز هم اغلب دروغ بیدار, اگر نه بیشتر بنابراین به دلیل بیماری همه گیر. من فکر می کنم در مورد نوشتن در مورد فرانک که من گمان است و نه احمق. من فکر می کنم در مورد من معلم مراقبه. عزیزان من. بسیار گاهی اوقات من فکر می کنم در مورد بوریس جانسون. سقوط من در داخل و خارج از رویاهای عجیب و غریب. اما من نمی بسیار, دیگر, سعی کنید برای پیدا کردن یقین به چسبیدن به و یا نگرانی در زمانی که من می توانم. که حداقل تغییر کرده است.

لطفا از ارسال هر گونه راهنمایی, آگهی و داستان به virus@time.com.

تماس با ما در editors@time.com.



tinyurlis.gdu.nuclck.ruulvis.netshrtco.de
آخرین مطالب