شاید هیچ اولویتی در دوران کودکی بیشتر از کسب آموزش نباشد: در سالهای اولیه است که باید با قدرت خاصی به خود فشار بیاوریم تا درسها را بیاموزیم و تجربه کسب کنیم که به ما کمک میکند تا با موفقیت بر روی دامهای زندگی بزرگسالی مانور دهیم. با مطالعه دقیق و هوشمندانه ، بهترین شانس را برای جلوگیری از میانسالی سردرگمی و استعفا، پشیمانی و اندوه خواهیم داشت. سرنخ یک زندگی موفق بزرگسالی بارها به ما گفته می شود - در آموزش دوران کودکی نهفته است. به همین دلیل است که ما کودکان خسته را در صبح های تاریک زمستانی با کوله پشتی های پر به دنیا می فرستیم تا روز را با مطالعه هندسه مختصات و مقالات نامشخص، تأثیر اجتماعی تغییرات مذهبی و اقتصادی تحت ادوارد ششم و جایگاه فلسفه ارسطو بگذرانند. در سن کودکی، خرید کتاب های کودکانه بسیار مهم سهتند و والدین باید متناسب با رده سنی کودک برای او کتاب های کودکانه مورد نیاز را خریداری نمایند تا کودک بتواند از همان سنسکودکی با کتاب های کودکانه خو بگیرد و کتاب خوان بار بیاید. برای خرید کتاب کودک میتوانید از سایت عمو کتابی اقدام کنید زیرا این مسئله بسیار مهم است و اهمیت دارد و در دوران کودکی باید به کتاب های کودکانه بیشتر پرداخته شود.
در دوزخ دانته اما یک جزئیات بسیار قابل توجه در رویکرد ما وجود دارد. موضوعی که تقریباً به یقین بیشترین آموزش را به ما دارد از نظر ظرفیتش برای کمک به ما در کنار زدن خطرات بزرگسالان و راهنمایی ما به سوی تحقق، موضوعی که بیش از هر چیز دیگری قدرت تعیین کننده برای رهایی ما دارد، این موضوع تدریس نمی شود. در هر مدرسه یا کالج در هر کجای کره زمین. طنز دیگر این است که این موضوع مطالعه نشده، موضوعی است که ما با این وجود هر روز از سالهای اولیه زندگیمان را در آن زندگی میکنیم، این بخشی از تجربه قابل لمس ما است، که در اطراف ما آشکار میشود ، مانند هوا نامرئی و به سختی لمس کردن زمان. موضوع گمشده البته خود دوران کودکی ماست. میتوانیم اهمیت آن را اینطور خلاصه کنیم: شانس ما برای داشتن یک زندگی کامل بزرگسالانه تا حد زیادی به دانش و تعامل ما با ماهیت دوران کودکیمان بستگی دارد، زیرا در این دوره است که سهم غالب هویت بزرگسالی ما است. شکل گرفته و انتظارات و پاسخ های مشخصه ما تنظیم شده است. ما تا سن هجده سالگی حدود 25000 ساعت را در جمع والدین خود سپری خواهیم کرد ، مدتی که در نهایت تعیین می کند که چگونه در مورد روابط و رابطه جنسی فکر می کنیم، چگونه به کار، جاه طلبی و موفقیت برخورد می کنیم، چه فکری نسبت به خود داریم (به ویژه اینکه ما میتوانیم از کسی که هستیم خوشمان بیاید یا باید از آن متنفر باشیم)، چه چیزهایی را باید در مورد غریبهها و دوستان فرض کنیمو معتقدیم که چقدر سزاوار خوشبختی هستیم و میتوانیم به آن برسیم. غم انگیزتر، و بدون اینکه کسی لزوماً به معنای بیماری باشد ، به بیان زیبا، دوران کودکی ما پیچیده خواهد بود . انتظاراتی که در آن سالها در مورد اینکه ما چه کسی هستیم، چه روابطی می تواند باشد و چه چیزی جهان ممکن است بخواهد به ما بدهد شکل گرفته است با طیفی از آنچه که می توان آن را «تحریف» نامید مشخص شده است – انحراف از واقعیت و یک ایده آل. سلامت روان و بلوغ چیزی یا در واقع بسیاری از چیزها اندکی اشتباه پیش رفته یا در جهتهای مشکوک توسعه یافتهاند - ما را در مناطقی کمتر از آنچه ممکن بود بودهایم و بیشتر از آنچه که عملی است، ترسیده و ترسیدهاند. برای مثال، ممکن است ما این حس را پیدا کرده باشیم که جنسی بودن با انسان خوب بودن ناسازگار است. یا اینکه مجبور بودیم در مورد علایق خود دروغ بگوییم تا دوست داشته باشیم. میتوانستیم این تصور را به دست آوریم که موفقیت، رقابت والدین را تحریک میکند. یا اینکه همیشه باید خندهدار و سبکدل باشیم تا بتوانیم بزرگسال افسردهای را که میپرستیم اما از او میترسیدیم جذب کنیم. پس از تجربیات خود، انتظارات، «نسخههای» درونی و الگوهای رفتاری را به دست میآوریم که ناآگاهانه در بزرگسالی انجام میدهیم. برخی از افراد کلیدی در آن زمان ما را جدی نمیگرفتند: اکنون ما تمایل داریم باور کنیم (اما متوجه باور خودمان نمیشویم) که هیچکس نمیتواند. ما باید سعی میکردیم بزرگسالی را که به او وابسته بودیم اصلاح کنیم: اکنون به نجات همه کسانی که دوستشان داریم (اما نمیدانیم کشیده شدهایم) کشیده شدهایم. ما پدر و مادری را تحسین میکردیم که خیلی به ما اهمیت نمیداد: اکنون بارها اما ناخودآگاه) خود را به سمت نامزدهای دور و بیتفاوت میاندازیم. یکی از مشکلات دوران کودکی ما این است که آنها معمولاً با یک مفهوم گمراه کننده احاطه شده اند که ممکن است عاقل بوده باشند. آنچه در آشپزخانه و ماشین، در تعطیلات و در اتاق خواب می گذرد، فراتر از اظهار نظر یا تأمل به نظر می رسد برای مدت طولانی، ما چیزی نداریم که زندگی خود را با آن مقایسه کنیم. این فقط در چشم ما واقعیت است، به جای یک نسخه بسیار عجیب و به شدت مضر از آن پر از شیب های منحصر به فرد و خطرات آشکار. برای سالهای متمادی، تقریباً طبیعی به نظر میرسد که پدر با ناامیدی آرام روی صندلی خود دراز کشیده است، مادر اغلب گریه میکند یا به ما برچسب نالایق بودن دادهاند طبیعی به نظر می رسد که هر چالشی یک فاجعه است یا هر امیدی با بدبینی نابود می شود. هیچ چیز نمی تواند ما را از عجیب و غریب بودن یک کودک هفت ساله آگاه کند که مجبور است پدر و مادری را به دلیل مشکلات رابطه اش با والدین دیگر شاد کند.
متأسفانه، آخرین چیزی که عجیب ترین والدین به شما می گویند این است که آنها عجیب و غریب هستند. عجیب ترین بزرگسالان بیشترین سرمایه گذاری را برای فکر کردن به خود و شناخته شدن برای دیگران عادی دارند. در ماهیت جنون این است که خیلی تلاش کنیم تا به آن فکر نکنیم این انحراف به سمت عادیسازی بیفکر ، با میل طبیعی کودکان به خوب فکر کردن درباره والدین خود، حتی به قیمت مراقبت از منافع خود، ترکیب میشود. همیشه – به طرز عجیبی – ترجیح داده می شود که کودک خود را نالایق و ناقص بداند تا اینکه والدین خود را ناپایدار و ناعادل بداند. میراث یک کودکی دشوار - که در واقع به معنای یک کودکی معمولی است در هر گوشه از زندگی بزرگسالی گسترش می یابد. برای چندین دهه، به نظر می رسد که ناراحت و اندوه یک امر عادی است. ممکن است طول بکشد تا زمانی که یک فرد عمیقاً وارد بزرگسالی شود، و ممکن است شغل خود را به طور قابل توجهی به هم ریخته باشد یا یک رشته روابط ناامیدکننده را پشت سر گذاشته باشد تا بتواند در مورد ارتباط بین آنچه در گذشته برای او اتفاق افتاده و وضعیت خود فکر کند. زندگی کردن به عنوان بزرگسالان آهسته آهسته، آنها ممکن است بدهیهایی را ببینند که عادتشان به تلاش برای اصلاح معشوقههای بزرگسالشان به یک مادری الکلی بدهکار است.طی ساعتها بحث، آنها ممکن است متوجه شوند که هیچ تعارضی بین موفق بودن و یک فرد خوب بودن وجود ندارد - برخلاف آنچه که یک پدر ناامید زمانی آن را نسبت داده بود. این سیستم به ما می گوید زمانی که قوانین جهان و تاریخ بشریت را درک کنیم، سرانجام و به طور بهینه موفق خواهیم شداما برای اینکه به درستی رشد کنیم، باید چیزهای بسیار نزدیک به خانه را نیز بدانیم. بدون درک درست از دوران کودکی، مهم نیست که چقدر ثروت به دست آوردهایم، شهرت ما چقدر درخشان است یا خانوادههایمان از نظر ظاهری شاد هستند، ما محکوم به پایهگذاری بر روی سنگهایپیچیدگیهای روانی خود خواهیم بود. ما احتمالاً در اضطراب، عدم اعتماد، ترس،پارانویا، خشم و نفرت از خود غرق خواهیم شد، آن میراث گسترده از گذشته های تحریف شده و نادرست. به این معنی که مردم گاهی با امید قابل توجهی از خود می پرسند که آیا فروید تا به حال «اشتباه» ثابت نشده است. پاسخ حیلهآمیز و تحقیرآمیز این است که او هرگز نخواهد بود، در اصل بینشش. سهم ابدی او این بوده است که ما را در مورد راههای متعددی که زندگی عاطفی بزرگسالان در بالای تجربیات دوران کودکی قرار میگیرد آگاه کند – و اینکه چگونه با ندانستن تاریخ خود بیمار میشویم. در دنیای عاقلتر، هیچ شکی برای ما باقی نمیماند و حتی تا حدی در زمانی که در آن زندگی میکردیم آگاه میشدیم - که دوران کودکی ما اسرار هویت ما را در خود جای داده است. ما می دانیم که تنها موضوعی که ما باید بیش از همه در آن برتر باشیم، موضوعی است که هنوز توسط سیستم مدرسه به نام “کودکی من” پرچم گذاری نشده است، و نشانه این است که ما در این مبحث با ممتاز فارغ التحصیل شده ایم این است که بالاخره زمانی می توانیم بدانیم و به طور غیر تدافعی به این فکر کنید که چگونه (در ابعاد کوچک و بزرگ) کمی دیوانه هستیم و دقیقاً چه چیزی در گذشته های دور ما را چنین کرده است.